زبل خان اینجا، زبل خان اونجا، زبل خان همه جا

وبلاگ یک پسر ایرانی با نام مستعار زبل خان

زبل خان اینجا، زبل خان اونجا، زبل خان همه جا

وبلاگ یک پسر ایرانی با نام مستعار زبل خان

اعتماد به نفس و پاستای دلچسب

مدت نسبتاً زیادی، مثنوی آشپزی مرا تاخیر انداخت و شکل و شمایلی به روزنامه پنجشنبه _ یا جمعه _ دادند که جایی برای عرضه دستورات آشپزی من نماند و بین بنده شرمنده و خوانندگان خوب این ستون جدایی افتاد. آنکه مرا از تو _ خواننده این سطور _ جدا می سازد/ خیر نبیند که چه ها می سازد… بگذریم که هرچه هست، پری رو تاب مستوری ندارد. اگر از در نشد از پنجره می آید و اگر پنجشنبه _ یا جمعه _ نشد، شنبه به خدمتتان خواهد رسید… دوباره روز از نو و روزی از نو. از امروز مجدداً ستون آشپزی این کمترین، الآثم بالله، امیر رازی، احداث می شود و مطابق رسم معهود، عرایضی به نسبت مفید فایده، به همراه دستورات طبخ اغذیه ای به واقع خوشمزه، تقدیم حضورتان می گردد، فقط با این توضیح اضافی که مخاطب این ستون نه زن های کدبانوی خانه دار، که مردان مجرد، یا زنان و مردان محترمی هستند که از سر تفنن به آشپزخانه ورود پیدا کرده اند و چنانچه مطالب حقیر را _ چه اینها که قبلاً نوشته بودم و چه اینها که بعداً خواهم نوشت _ بخوانند، بی تردید مرکز اقتدار خود را به آشپزخانه منتقل می کنند و به آشپزی چنان دل می بندند که پنداری گمشده خویش را یافته اند. بگذریم.
از این مقدمه که بگذریم باید به عرضتان برسانم که میزان دلهره آشپز _ به هر دلیلی _ با شفته شدن برنج و شور و بی نمک شدن آش و وا رفتن کوفته نسبت مستقیم دارد. وقتی پای اجاق می ایستید، باید به کار خود و به ایده های آشپزی خود اعتماد و اطمینان کامل داشته باشید. روح و ذهن و دل شما با مواد غذایی نسبت مستقیمی پیدا می کند، که بالا و پایین شدن یکی موجب تغییرات محسوس در دیگری می شود. یک مثال بزنم که کاملاً ملتفت عرضم بشوید. در هنگام رانندگی، عقربه ها و آمپرها و علائم هشداردهنده، اطلاعاتی از وضعیت داخلی اتومبیل به شما می دهند. اگر همه چیز سر جایش و بر مدار اعتدال باشد که راننده با خیال راحت گاز می دهد و دنده عوض می کند و به مسائل مهم تر زندگی فکر می کند و اگر این عقربه ها خود را به اعداد قرمز برسانند و آمپرها حکایت از اوضاع بغرنج کنند و احیاناً بعضی بوق های هشداردهنده، به صدا افتند، بی تردید راننده مضطرب می شود و دلش به آشوب می افتد و همه خیالاتش از هر جا که بودند، جمع می شوند و معطوف این قلب تپنده ای می شوند که عنقریب به خاطر جوش آوردن، یا بی روغنی، یا بی بنزینی و یا بی برقی از کار می افتد. همه ما این دلهره ها و اضطراب ها را تجربه کرده ایم و به نیکی واقفیم که عقربه ها و آمپرها چه ها که نمی توانند بر سر ما بیاورند. اما یک نکته دیگری هم هست که اول بار من از آنتوان دوسنت اگزوپری یاد گرفتم و هرچه دقیق تر شدم، دیدم نکته کاملاً مهمی است، این است که همچنان که جوش آوردن ماشین می تواند راننده را مضطرب و نگران کند، نگرانی و اضطراب راننده هم می تواند ماشین را به جوش بیاورد یا یک مشکل دیگر برایش درست کند. امروزی ها به این ماجراها می گویند انرژی مثبت و منفی که من خیلی از آن سر درنمی آورم، اما همین قدر تجربه کرده ام که ما بی آنکه بخواهیم روی خیلی چیزها تأثیر خوب یا بد می گذاریم… همین چند شب پیش، مهمانانی عزیز و گرامی و نکته سنج را وعده گرفته بودم به شامی که هزاران بار پخته بودم و هر هزار بار خوش عطر و خوش نمک و خوش طعم شده بود. اما بنا به دلایلی بر اعتماد به نفسم خدشه هایی هر چند جزیی وارد شده بود. اضطراب و دلهره و نگرانی از من در همان پای اجاق موجودی ساخت که با ترس، دست به نمک و ادویه و روغن می برد. حاصل کار، برنج شفته ای از آب درآمد و خورشی بی نمک. پس اعتماد به نفس فراموشتان نشود.
و اما دستور آشپزی امروز. اول از همه دست و صورتتان را خوب بشویید و جلوی آینه موهایتان را شانه کنید و تا حد معقول به خودتان برسید. بعد به آشپزخانه بروید و پیش بند ببندید و از سبد پیاز، دو تا پیاز پدرومادردار بردارید و به روشی که قبلاً عرض کرده بودم، آن را حلقه حلقه فرمایید. با اندکی انرژی _ تاکید می کنم، با اندکی انرژی_ حلقه ها را از هم جدا کنید و کف یک دیس گرد پخش کنید. روی پیازها لایه ای از قارچ ورقه ورقه شده بچینید. البته که قارچ پخته شده باید باشد و بهترین کار این است که این یک قلم را به صورت کنسرو از آقای دریانی بخرید. روی قارچ ها هم لایه نازکی از کره _ حیوانی یا نباتی اش بسته به ذائقه خودتان_ قرار بدهید. به این دیس فعلاً کار نداشته باشید و یک قابلمه آب، سر گاز بگذارید تا جوش بیاید. وقتی آب به نزدیک قل زدن رسید، رشته های ماکارونی را بدون آنکه بشکنید، همین طور درسته داخل قابلمه بریزید. ماکارونی هرچه باریک تر، بهتر. اندکی نمک و روغن هم داخل قابلمه اضافه کنید. بگذارید ماکارونی خوب بپزد و کاملاً مغزش نرم شود و زیر دندان صدا نکند. دقیقه ای بعد که رشته ها خوب پخته و نرم شدند، با آبکش، آب و دان را از هم جدا کنید و رشته های داغ را روی سینی _ یعنی روی پیاز و قارچ و کره بریزید. بسته به میلتان کمی شوید یا جعفری یا اسفناج، بد نیست که جنبه دکوراتیوی این پاستای دلچسب را بالا ببرد. روی سینی کمی روغن زیتون و کمی سرکه کار را تمام می کند که فرمود الاکرام بالاتمام. با کچاپ یا چیلی یا هر سس قرمزی که دوست دارید پاستا را تعارف مهمان دلبندتان کنید و خودتان هم میل بفرمایید. فقط یادتان باشد که پاستا را با نان نمی خورند، آبروریزی نکنید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد